بازار؛ گروه بورس: اقتصاد ایران مدت هاست درگیر تورم مزمن بوده که گرچه در برخی دوره ها روند کاهشی به خود گرفته اما مدت هاست درگیر تورم بالا بوده است. از سوی دیگر، این تورم از نوع تورم متعارف در اقتصادهای صنعتی و توسعه یافته نیست، بلکه با رکود نیز دست و پنجه نرم می کند.
غرب نیز در مدت کوتاهی از دهه هفتاد آن را تجربه کرده است. بنابراین برای درک ماهیت تورم همراه با رکود در نظام سرمایه داری باید بین عوامل تسریع کننده، عوامل نگهدارنده و عوامل مشروعیت دهنده تورم تمایز قائل شد.
برای بررسی عواملی که باعث ایجاد شرایط اقتصادی تورم و رکود می شود، ابتدا باید به برخی از مفروضات مرتبط با ماهیت سرمایه داری معاصر و رفتار بازیگران مختلف اقتصادی توجه کرد.
در بررسی دلایل تداوم تورم با کنار گذاشتن ثبات اقتصادی می توان تورم را پدیده ای مستقل از تقاضا توصیف کرد و به ماهیت تورم توام با رکود پی برد. بنابراین، با کنار گذاشتن فرض ثبات قیمت، مدل تورم ناشی از تقاضا به مدل تورمی با رکود تبدیل میشود.
اقتصاددانان جریان متعارف و همچنین طرفداران مکتب پولی، سیاست های کلان اقتصادی خود را بر این فرض استوار کرده اند که در اقتصادهای سرمایه داری، مکانیسم خودتنظیمی بازار معمولاً به اشتغال کامل، ظرفیت کامل و ثبات قیمت منجر می شود. بنابراین، انحراف از این نقاط تعادلی، به ویژه در رابطه با تورم، به راحتی توسط خود بازار یا با سیاست تعدیل اقتصادی و اثرات (عواملی مانند کسری بودجه دولت و عرضه بیش از حد پول) مداخلات تورمزا قابل اصلاح است. حذف می شوند. طول می کشد.
در نقد این رویکرد اقتصاد کینزی، یکی از مفروضات اساسی مکانیسم خودتنظیمی بازار این است که تورم همچنان پدیده ای است که ناشی از تقاضای کل بیش از حد است. سیاست اقتصادی کینز بر ثبات قیمت ها متمرکز بود و اساساً با آنچه اقتصاددانان نئوکلاسیک پیشنهاد می کردند تفاوتی نداشت. با این حال، تورم اقتصادی در دهه 1970 دارای ویژگی خاصی بود که برای درک شرایط آن، باید از فرض کینز مبنی بر ثبات قیمت به عنوان یکی از مفروضات اساسی که تنها تورم ناشی از تقاضا را به رسمیت می شناخت، صرف نظر کرد.
با کنار گذاشتن ثبات اقتصادی می توان تورم را پدیده ای مستقل از تقاضا توصیف کرد و ماهیت تورم همراه با رکود را درک کرد. بنابراین، همانطور که کینز مدل خود را با کنار گذاشتن قانون 30 ساخت و فرض بازارهای ناقص را با بیکاری غیرارادی توسعه داد. با کنار گذاشتن فرض ثبات قیمت، مدل تورم ناشی از تقاضا به مدل تورم همراه با رکود تبدیل می شود. این
فرض سوم در کنار فرض بازارهای ناقص و عدم ثبات قیمت، وجود یک نرخ معینی از تورم در اقتصاد است. به جای شروع از نرخ تورم صفر، همانطور که اکثر مدل های تورم انجام می دهند، این تحلیل از نرخ تورم مشخص و نسبتاً بالا (تورم دو رقمی یا سه رقمی) شروع می شود که در کشورهای درگیر تورم راکد رایج است. تورم در این مدل از یک شروع می شود نرخ تورمشتاب می دهد یا کند می شود. نرخ تورم بالا نیز با توهم پولی ناسازگار است، زیرا همه از تضاد توزیعی ناشی از تورم آگاه می شوند. این
فرض چهارم مربوط به آخرین فرض مربوط به توانایی فعالان اقتصادی در حفظ سهم نسبی خود از درآمد است. در اقتصاد مدرن، کارگران، سرمایه داران کارآفرین و سرمایه داران رانت جو ابزارهایی در اختیار دارند که با آن می توانند سهم خود را از درآمد ملی حفظ کرده و در نهایت افزایش دهند. کارگران عموماً از دستمزد خود به طور دسته جمعی دفاع می کنند، به همان روشی که کارمندان از حقوق خود دفاع می کنند. بنگاه های دولتی و خصوصی به دنبال حفظ نرخ سود و حاشیه سود خود به صورت جداگانه یا در گروه های انحصاری هستند. مستاجرها سعی می کنند بهره و اجاره ای که دریافت می کنند را حفظ یا افزایش دهند. این فرض به طور کلی در ادبیات مربوط به تورم به عنوان نظریه تورم ناشی از تعارض توزیعی پیشنهاد شده است. این
فرض پنجم این است که این فعالان اقتصادی هدف مشترک حفظ نرخ رشد اقتصادی «معقول» دارند. این بدان معناست که آنها به شدت با سیاست های اقتصادی انقباضی مخالفت خواهند کرد. کارگران و طبقه متوسط که در جوامع معاصر قدرت بیشتری به دست آورده اند، همیشه در برابر سیاست های اقتصادی انقباضی (مانند افزایش نرخ بهره) مقاومت می کنند. این
چه عواملی در افزایش نرخ تورم موثر است؟
عواملی به تسریع تورم کمک می کنند. در شرایط اقتصادی که قیمتها با نرخ ثابتی در حال افزایش هستند، تورم تنها در صورتی میتواند تسریع یا کاهش یابد که تغییری در قیمتهای نسبی داشته باشیم. دقیق تر، عوامل تسریع کننده تورم در اقتصاد بسته عبارتند از: افزایش واقعی متوسط دستمزد بالاتر از افزایش بهره وری، حاشیه سود افزایش می یابد. این
در اقتصاد باز، دو عامل دیگر نیز باید در نظر گرفته شود. کاهش ارزش واقعی ارز (کاهش ارزش پول داخلی) و افزایش ارزش کالاهای وارداتی باعث تشدید تورم می شود. همچنین نقش دولت در تسریع تورم از طریق افزایش مالیات. ظاهر می شود.
هر گونه افزایش در بهره، اجاره، مالیات یا هزینه های فروش به معنای افزایش حاشیه سود است. بنابراین به عنوان عاملی برای تسریع روند تورم عمل خواهد کرد، به عبارت دیگر به صورت زنجیره ای هر تولیدکننده سعی می کند با افزایش حاشیه سود خود را در برابر نوسانات بیمه کند.
در واقع جایی که هزینه تولید برابر با دستمزد به اضافه سود است و فقط هزینه دستمزد مبنای آن است محاسبه حاشیه سود تغییر قیمت ها یا نرخ تورم به دو عامل بستگی دارد. تغییر در نرخ دستمزد منهای افزایش بهره وری و تغییر در حاشیه سود. در این مدل، تورم همیشه نشان دهنده تعارض توزیعی است. تا جایی که شتاب تورم به توانایی سرمایه داران در افزایش حاشیه سود یا توانایی کارگران برای افزایش دستمزد واقعی بستگی دارد.
افزایش حاشیه سود یا دستمزدهای واقعی بالاتر از رشد بهرهوری میتواند ناشی از یک یا چند مورد از چهار عامل زیر باشد: مازاد تقاضای کل نسبت به عرضه (تورم کلاسیک کینزی)، کمبود عرضه (تورم ساختاری)، افزایش مستقل در دستمزدها یا قیمتها. به دلیل کنترل انحصاری توسط شرکت ها یا اتحادیه ها (تورم هدایت شده یا تورم ناشی از هزینه) بهره وری نیروی کار را بدون کاهش متناظر در دستمزدها کاهش می دهد (تورم هدایت شده یا تورم ناشی از هزینه).
در اقتصاد ایران، افزایش قیمت در بخش خاصی به دلیل تعارض توزیع به سایر بخشهای اقتصاد سرایت میکند. اگرچه قیمت مواد اولیه یا محصولات واسطه ای حلقه های اصلی فرآیند تورم هستند، اما به صراحت در این مدل ظاهر نمی شوند زیرا هر قیمت در نهایت مجموع سود و دستمزد است.
در مورد دستمزد دو نکته وجود دارد. سطح صنعتی شدن در این مورد مهم است و ثانیاً با توجه به قوانین مبتنی بر شاخصسازی دستمزد، بدون توجه به قدرت اتحادیهها، میتواند افزایش یابد. این
تغییرات در قیمت مواد اولیه می تواند ناشی از افزایش قیمت آنها به ارز خارجی یا تغییر نرخ ارز بالاتر از نرخ برابری یا هر دو باشد. در حالت اول، تورم وارداتی را داریم و در حالت دوم، انتقال نرخ ارز را داریم. در حال حاضر در ایران قیمت مواد اولیه وارداتی نیز افزایش یافته است کاهش ارزش واقعی پول ملی از جمله عواملی هستند که روند تورم را تسریع می کنند. این
حاشیه سود شرکت باید نه تنها سود شرکت، بلکه بهره، اجاره و مالیات و همچنین هزینه های ثابت و استهلاک را پوشش دهد. تا جایی که شرکت ها چه در بخش رقابتی و چه در بخش انحصاری اقتصاد بتوانند حاشیه سود نقدی خود را حفظ کنند. در واقع، هر گونه افزایش در بهره، اجاره، مالیات یا هزینه های فروش به معنای افزایش حاشیه سود است. بنابراین به عنوان عاملی برای تسریع روند تورم عمل خواهد کرد، به عبارت دیگر هر تولیدکننده سعی می کند با افزایش حاشیه سود خود را در برابر نوسانات بیمه کند.
در این مکانیسم اقداماتی مانند کنترل قیمت یا کاهش یارانه ها به منظور کنترل تورم در نهایت توسط تولیدکنندگان در قالب افزایش حاشیه سود جبران شده و منجر به تسریع تورم می شود. نکته مهم این است که تقاضا در این فرآیند نقش بسزایی ندارد.
گفتگو در مورد این post