زن ۳۰ ساله که به جرم سرقت پسته توسط پلیس شهرستان زرند دستگیر شده بود در ادامه داستان دردناک خود به کارشناس اجتماعی کلانتری ۱۲ زرند گفت: وقتی ۱۸ ساله شدم طبق قانون مجبور به ترک بهزیستی شدم. ” آن روز، در حالی که تمام رویاهای کودکی ام را از بین رفته بودم، از رفاه بیرون رفتم. خلاصه تحصیلاتم را در دبیرستان تمام کردم و در این روزها با «کوروش» آشنا شدم و از گذشته ام به او گفتم. «کوروش» با اینکه وضعیت مالی خوبی نداشت اما جوانی با گذشت و مهربان بود و خیلی زود تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. وقتی پا به خانه بخت گذاشتم حس زیبایی تمام وجودم را فرا گرفت. حالا خانه ای داشتم که مال خودم بود و می توانستم زندگی کنم، اما این خوشحالی زیاد دوام نیاورد چون شوهرم از درآمد یک کارگر راضی نبود و با پیشنهاد یکی از دوستانش شروع به فروش مواد کرد. من که روزهای سختی را پشت سر گذاشته بودم به شوهرم پیوستم تا یک شبه پولدار شوم و زندگی رویایی که آرزویش را داشتم داشته باشم. اما چند ماه بعد اعتیاد دامنمان را گرفت و به مواد افیونی مبتلا شدیم. برای اینکه درآمد بیشتری داشته باشیم، مجبور شدیم افراد دیگر را به مصرف مواد تشویق کنیم، اما خودمان مجازات شدیم. این در حالی بود که اولین بارداری ام را تجربه می کردم و نگران آینده فرزندم بودم. تلاش زیادی کردم تا اعتیادم را ترک کنم، اما فایده ای نداشت و مجبور شدم دوباره آن را مصرف کنم تا آزمایش کنم که دارو تقلبی نیست. خلاصه پسرم به دنیا آمد اما من همچنان در گرداب اعتیاد دست و پنجه نرم می کردم. چند سال بعد بازی سرنوشت دوباره تکرار شد. شوهرم به جرم حمل مواد مخدر گرفتار قانون شد و من برای تامین هزینه اعتیادم به خیابان رفتم و دزدی کردم. چندین بار به دلیل سرقت و حمل مواد مخدر به زندان افتادم و در این ایام پسر ۹ ساله ام را نیز به دلیل نداشتن صلاحیت برای نگهداری به بهزیستی فرستادند.
من هر ۲ هفته یک بار به او سر می زدم اما الان خیلی وقت است که نمی توانم پسرم را ملاقات کنم! این زن ۳۰ ساله که صورتش پر از اشک بود ادامه داد: مواد مخدر تمام زندگی ام را گرفته است و این بار به جرم سرقت باغ پسته دستگیر شدم!هر بار که به زندان می روم قول می دهم. خودم که دیگر سراغ مواد افیونی نخواهم رفت، اما…
اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن جوان از اعتیاد توسط کارشناسان برتر مددکاری اجتماعی آغاز شد و تحقیقات پلیس برای کشف سایر جرایم احتمالی وی ادامه دارد.
داستان واقعی با همکاری معاونت اجتماعی پلیس کرمان
گفتگو در مورد این post