من تا به حال این همه لندنی خندان را ندیده بودم.
بنکسی، مشهورترین هنرمند ناشناخته جهان، تصمیم گرفت که دیوار ساختمانی که من در آن زندگی می کنم، بوم خوبی برای آخرین نقاشی دیواری او باشد.
از زمانی که این نقاشی در روز یکشنبه ظاهر شد، مردم زیر پنجره من جمع شده اند و لبخند می زنند و به من نگاه می کنند که انگار می خواهند بگویند: “می شود برویم باغ و عکس بگیریم؟”
من هم فرض می کنم این کار بنکسی مال من است و می گویم بله هر چقدر می خواهید عکس بگیرید.
چیز دیگری که تا به حال ندیده بودم این همه لندنی پرحرف بود.
من عادت کرده ام آنها را با چهره های جدی در مترو ببینم، سرشان به کار خودشان باشد، از تماس چشمی در آسانسور اجتناب کنند، یا سرشان را پایین بیاورم که سعی می کنند از باران فرار کنند. اما الان میلیون ها غریبه اینجا جمع شده اند و مدام از من سوال می پرسند.
“آیا بنکسی را دیده ای؟ چه احساسی داری که بنکسی خودت را داشته باشی؟ معنای این نقاشی چیست؟ اذیتت نکردیم؟ اجاره خانه ات افزایش می یابد؟”
بعضی ها جسارت بیشتری دارند و مستقیماً سر اصل مطلب می روند: “مگر خودت بنکسی نیستی؟”
من به آنها بله نمی گویم، اما انکار هم نمی کنم.
مردم جمع می شوند و به دنبال بهترین زاویه برای عکس گرفتن هستند.
بقیه با آمیزه ای از مهربانی و خجالت به فرزندانشان پنج پوند می دهند و با دوان به سمت پنجره ام می آیند و یادداشت تشکر را به من می دهند که اجازه دادم از آن خاطره خوبی بسازند.
در آن لحظه یاد کرایه ای که می دهم می افتم و اینکه حضور این اثر بنکسی ممکن است او را به تخت سلطنت برساند، اما وجدانم اجازه نمی دهد و پول را قبول نمی کنم و به بچه ها می گویم آب نبات بخرند. در عوض از فروشگاه همسایه
کسی که آشکارا حس اقتصادی بهتری از من دارد، پیشنهاد می کند که آپارتمان خود را در وب سایت Airbnb قرار دهم: “یک آپارتمان زیبا که با نقاشی بنکسی تزئین شده است” – ما آن را BanksyBnB نیز می نامیم.
سیب هایی که از درخت گیلاس افتادند
نه، بنکسی را ندیدم. وقتی داشت نقاشی دیواری می کشید در خانه نبودم.
به نظر می رسد که این در ساعات اولیه یک یکشنبه اتفاق افتاده است، بنابراین من خودم را تشویق می کنم که کل کار آنقدر سریع انجام شد که حتی اگر در خانه بودم به سختی متوجه می شدم.
از ظهر گذشته بود که به خانه رسیدم و مردم قبلاً مشغول عکس و فیلم گرفتن و البته در مورد آثار هنری بودند.
چند نفر اشاره کردند که خلق این اثر مصادف با روز سنت پاتریک (۱۷ مارس) است، جشنی که با رنگ سبز مرتبط است.
روز دوشنبه، این هنرمند با انتشار عکس هایی در اینستاگرامش تایید کرد که این کار او بوده است، اما به غیر از آن چند عکس، فقط حدس و گمان است.
به نظر می رسد بنکسی هر که باشد از کپسول آتش نشانی برای پاشیدن رنگ روی این دیوار ترک خورده استفاده کرده است.
درخت واقعی درخت گیلاس است و خوشحال نیست، مثل اینکه در شرف مرگ است، بنابراین برخی می گویند که بنکسی آن را با رنگ برگ هایش زنده کرد.
و آن دختر – یا پسر؟ – چه کسی شلنگی مانند آنهایی که در سمپاشی استفاده می شود در دست دارد. پیامی در مورد طبیعت؟
این اثر هنری در حال تکامل است. برخی سیب ها را با خود می آورند و روی زمین اطراف تنه درخت می گذارند، انگار که از شاخه ها افتاده باشد. ظاهرا بنکسی خالق تنها درخت گیلاسی است که سیب می دهد.
اگر سرنخ هایی که از این نقاشی دیواری داریم و نحوه تعامل مردم با آن را کنار هم بگذاریم، می توان مانند بقیه آثار این هنرمند، تفسیرهای بی نهایت ارائه داد.
روز چهارشنبه متوجه شدم که رنگ سفید روی نقاشی دیواری پاشیده شده است. هدف خرابکاری بود؟
۱۵ دقیقه شهرت
خانه من اکنون یک جاذبه گردشگری است.
وقتی دارم این را می نویسم، دارم خراب می شوم و مردم گوشی هایشان را به من می دهند تا از آن عکس بگیرم.
در کمتر از یک ساعت با رسانه های محلی، ژاپنی و آلمانی مصاحبه کردم.
یک پسر استرالیایی عکسی را که با دوربین پولاروید گرفته بود به من داد، من با پیروان یک نوجوان مکزیکی tiktok به صورت زنده چت کردم و یک زن کلمبیایی (مثل خودم) به من گفت که اگر جای من بود همین الان ساندویچ و آبجو می فروخت. .
یک زن نروژی که فقط ۸ ساعت در لندن بود، تصمیم گرفت که مهمترین کاری که باید انجام دهد دیدن این نقاشی دیواری است.
هنر چیست؟
من شش ماه است که در این آپارتمان زندگی می کنم، اما دیروز اولین بار بود که با همسایه ام صحبت کردم – او اهل سومالی است و جمع شدن تعداد زیادی از مردم او را نگران حریم خصوصی خود کرده است – و بدون این اتفاق نمی افتاد. این نقاشی دیواری
خلاصه سرگرمی های چند روز اخیرم این بوده است، با مردم کشورهای مختلف آشنا شده ام، خیلی ها به من تبریک گفته اند، انگار هنرم را این وسط نشان داده ام، با مردم محلی مثل ملکه های زیبایی لذت برده ام و در مورد این نقاشی دیواری من بر منبر رفته ام: «من متخصص نیستم، اما فکر می کنم…»
من در حال حاضر با این همه توجه مشکلی ندارم، اما نمی دانم اگر هفته آینده اتوبوس های گردشگران تصمیم بگیرند که پس از دیدن کاخ باکینگهام و بیگ بن به آپارتمان من بیایند، این خوشحالی ادامه خواهد داشت یا خیر.
سر و کله این نقاشی دیواری درست در اواخر زمستان پیدا شد که شهر پر است از رنگ و حال همه ما بهتر است.
برای من شروع خوبی برای بهار بود. به لطف یک نابغه اسرارآمیز، یک درخت در حال مرگ و یک دیوار در حال فروپاشی، اطراف آن توسط افراد خوب احاطه شده است، و من احساس می کنم با وجود اینکه در این شهر غریبه هستم، واقعاً به جامعه این درخت تعلق دارم.
هنر همین است، اینطور نیست؟
منبع: بی بی سی
گفتگو در مورد این post